فرهنگ امروز: نشست نقد و بررسی کتاب «ایران در بحران: زوال صفویه و سقوط اصفهان» اثر «رودی متی» در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد. در این جلسه هاشم آقاجری، عطاءالله حسنی و مترجم کتاب حسن افشار حضور داشتند. بخش نخست گزارش این نشست به سخنان دکتر آقاجری اختصاص داشت. دکتر آقاجری ضمن برشمردن نکات مثبت کتاب بحث اصلی خود را بر برخی بدفهمیهای رودی متی از دوران صفویه اختصاص داد. گزارش پیش رو سخنان حسن افشار، مترجم کتاب و دکتر حسنی است. دکتر حسنی در این سخنرانی روی سخنش بیشتر به مترجم بود. ایشان با استخراج جزییترین ایرادات ویرایشی و نگارشی به نقد حسن افشار و در چند مورد به نقد رودی متی پرداخت.
حسن افشار: از نگاه متی سقوط صفویه را نباید به عیاشی شاهان صفوی نسبت داد
نویسنده کتاب رودولف متی در مقدمه کتاب توضیح میدهد که پایاننامهی دکترایش در مورد شاهسلیمان صفوی بود و بهواسطهی همین پایاننامه و علاقهاش به تاریخ ایران بهویژه دورهی صفوی تحقیق در مورد این دوره را ادامه داده است، به خصوص در مورد نیمهی دوم عصر صفوی یعنی تقریباً بعد از شاهعباس تحقیقات زیادی هم در این زمینه داشته است. ایشان نظریاتی را در کتاب بیان میکند و اشتباهاتی را که ما ایرانیها در تاریخ خود داریم را رفع کند؛ مثلاً چه اتفاقی افتاد که سلسلهی مقتدری همچون صفوی با حملهی عدهی قلیلی افغان سرنگون شد، یا اینکه ما چرا -چه در دورهی صفوی و چه قاجار- تمام مشکلات این دوران را نسبت میدهیم به عیاشی و بادهگساری شاهان؛ مثلاً اگر شاه مقتدری چون شاهعباس در پایان این سلسله وجود داشت، این سلسله سرنگون نمیشد. به خصوص بر این نکته تأکید میکند که حتی اگر این سلسله در آن زمان سرنگون نمیشد سرنوشت ایران همین بود که الآن هست؛ یعنی ایران باز هم به ملوکالطوایف تقسیم میشد و منتهی میشد به زند و قاجار و وضع فعلی.
در واقع این تصور را رد میکند که شاهان مقتدر به تنهایی برای موفقیت خاندانها کافی بودند و دلایل آن را در زمینههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی توضیح میدهد؛ قدرت نظامی ایران را با دو دشمن اصلی در شرق و غرب یعنی هند و عثمانی مقایسه میکند (به خصوص با عثمانیها که ارتش و سلاح پیشرفتهتر داشتند)؛ وضع اقتصادی و مالی ایران را توضیح میدهد؛ برای اولین بار در این کتاب از واژهی رانتخواری استفاده میکند و میگوید افراد شاهان را یک عده انگل و مفتخور و طفیلی گرفته بودند که با استفاده از امتیازاتی که داشتند رانتخواری میکردند و این سلسله بعد از شاهعباس از درون فروپاشید؛ یعنی اگر حتی افغانها هم به ایران حمله نمیکردند این سلسله خودبهخود از هم میپاشید، یعنی تقسیم میشد به مناطق مختلفی که هر منطقه را یک حاکم اداره میکرد؛ مثلاً مناطق جنوب ایران، سواحل دریای عمان و خلیج فارس سر به طغیان برداشته بودند، به خصوص اینکه قدرتهای خارجی هم در خلیج فارس مستقر شده بودند و اینها خراجی را که میگرفتند به حکومت مرکزی نمیدادند و حکومت مرکزی دستش خالی مانده بود. یا عثمانیها شروع کرده بودند به حملاتی در غرب ایران که با کشتار وسیعی همراه بود؛ ازبکها از شرق شروع به حمله کردند و در نهایت افاغنه حمله میکنند (متی آنها را در گیومه بهعنوان اجنبی یاد میکند که البته اجنبی نبودند چون قندهار متعلق به ایران بود). بهطورکلی این کتاب چون به میزانی تصورات ما در مورد تاریخ ایران بهویژه دورهی صفوی را تصحیح میکند ارزش فراوانی دارد. البته برخی از استادان ایراداتی به نظریهی او میگیرند اما در مجموع کتاب پرمغزی است.
عطاءالله حسنی: پژوهش متی با اطناب همراه است
صفویه یک حلقه از سلسله زنجیرهی تاریخ ایران است؛ هر جای دیگر هم ممکن است یک زنجیر گسسته شود و معمولاً یک زنجیر از ضعیفترین حلقهاش گسسته میشود و ما این گسستگی را در تغییر سلطنتها مدام داریم، همه هم شاخصه نظامی دارد؛ اما وقتی بخواهیم علت بعیده یا غریبهی حوادث را جستوجو کنیم، این است که چرا همهی کسانی که در آن دوره امتیازاتی بردند و برای این سلطنت تلاش کردند تلاشهای خود را متوقف کردند و منتظر میمانند تا ببینند چه اتفاقی میافتد؟ این منتظر ماندن و دخالت نکردن در آن وضعیت است که آن موقعیت را به خطر میاندازد. نادرشاه با سلطانحسین فاصلهی زمانی کمی دارند، یعنی اگر بچهای متولد میشد به سن ۸ سال هم نمیرسید، نادرشاه از همان سربازهایی استفاده کرد که شاهسلطانحسین داشت و از همان جوانهایی استفاده کرد که در زمان شاهسلطانحسین هم میتوانستند شمشیر به دست بگیرند. در نتیجه مشخص میشود این نسلی که برای نادر جنگید نخواست برای شاهسلطانحسین بجنگد، شکست اصلی حکومت در آنجا بود و الا حکومت صفوی در اوج قدرتش سقوط کرد؛ قدرت شکلی و ظاهری.
شاردن از ایران بسیار تعریف میکند، حتی در بعضی موارد وجوهی را برمیشمرد که نسبت به فرانسه و اروپا ارجحیت دارد، توانمندیهای ایران را ستایش میکند. آنچه که در کتاب متی گمشده است مردم هستند، در ارکانی که برمیشمارد از مردم خبری نیست، مردمی که حاضر نشدند از صفویه در برابر یک شورشی هموطن یعنی محمود دفاع کنند. پس حکومتها در اوج قدرتشان سقوط میکنند نه در نهایت ضعفشان و این اتفاق برای صفویه افتاد.
نقدی بر ناشر
اولین نقد به ناشر بازمیگردد. اساساً تاریخ یعنی استدلال و شاهد و مدرک، اگر شما مدعایی دارید باید ارائه دهید تا خواننده قانع شود؛ یادداشتها و شواهد و مدارک به قسمت پایانی کتاب برده شده و این خواندن را برای خواننده دشوار میکند؛ این مطالب باید در زیرنویس ارائه میشد. گفته شده که این کتاب قبلاً در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات نامک چاپ شده است، اما این کتاب در بازار وجود ندارد. همچنین اکثر ناشران معتبر در شناسنامه کتاب میآورند که اجازهی ترجمهی این کتاب از مؤلف یا ناشر اصلی گرفته شده و بعد از اجازه گرفتن حقوق این کتاب متعلق به ناشر یا مترجم است؛ اما این مسائل رعایت نشده است.
نقدی بر مترجم و نویسنده کتاب
ابتدا باید گفت ترجمهی کتاب بسیار روان است و این نقدها و ایراداتی که گرفته میشود در مقابل حجم بالای کتاب بسیار اندک است.
اولین ایراد این است که مترجم یادداشت قبل از مقدمه ندارد. در برخی موارد هم تغییراتی که در متن کتاب داده است؛ به طور مثال رودی متی در کتاب یادداشتی در مورد رسمالخط نوشتند، اما از آنجا که از نظر آقای افشار خوانندهی فارسی نیازی به آن توضیح ندارد آن را حذف و سطوری در معرفی متی نوشتند، بدون اینکه در مورد این تغییرات اطلاعی دهند. کوتهنوشتهها ترجمه شده، اما در فهرست مطالب وجود ندارد. در آمرودت تواریخ یکدستی را رعایت نکردند، برخی موارد تنها به میلادی آمده در موارد دیگر به میلادی و هجری قمری. در نوشتن اعداد، ترتیب کوچکی و بزرگی آنها رعایت نشده است؛ به طور مثال ۶۳-۶۰ درست است نه ۶۰-۶۳. متن اصلی واژهنامهای دارد که بهطورکلی ترجمه نشده است، آن واژهنامه اتفاقاً مهم بود، چراکه ما باید بفهمیم اتفاقاً مؤلف از آن اصطلاحات چه فهمیده است. ترجمهی برخی اسامی خاص اشتباه است.
مسئله بعدی این است که آقای افشار دانشنامهی اسلام ویراست دوم را به چاپ دوم ترجمه کرد؛ باید بدانیم که ویراست با چاپ متفاوت است، در ویراست دوم احتمالاً نویسنده تغییراتی در کتاب داده است؛ مثلاً شما دهخدای الآن را با چاپ قبل از انقلاب را نمیتوانید مقایسه کنید، بسیاری از مطالب برداشته شده است. ایشان the office records را اسناد وزارت هند ترجمه کردند، درحالیکه اسناد دایرهی امور هند باید ترجمه میشد.
مترجم اطلاعات بسیار زیادی را در زیرنویسها در اختیار خواننده میگذارد، اما عنوان نکرده است که این پانویسها را مترجم اضافه کرده و خواننده گمان میکند که این پانویسها در اصل کتاب آمده است. مترجم با زحمت تمام این پانویسها را اضافه کرده و بهویژه با دادن اطلاعات کتابشناسی، خواننده را وارد فضای موجودی فرهنگی ایران میکند، اما عنوان نکردن این موضوع که این اضافات مترجم است، ایراد مهمی است که بر این کار وارد است. در خصوص این یادداشتها هم باید گفت گاهی این یادداشتها روشنگر است، گاهی کمکی به ما نمیکند و گاهی هم ایرادهایی در آن وجود دارد؛ از نمونهی این ایرادها یادداشت دومی است که در صفحهی ۶ آمده است. متی در متن از لاکهارت سخن گفته و بعد گفته او شیوهی مطالعات خاص خودش را داشته، گرایشهای ویگی و شرقشناسانهی کتاب لاکهارت را مطرح کرده است. اولین نکته اینکه در ترجمه این قسمت از متن یک کلمه جا افتاده که برای ما جالب است، چراکه در تئوری توطئه از آن استفاده میکرده، اینکه متی تأکید میکند بر گرایشهای ویگی و نوع انگلیسی شرقشناسانه که آقای افشار نوع انگلیسی آن را ترجمه نکرده است؛ شاید مؤلف قصد داشته بنویسد نوع انگلیسی شرقشناسانه.
نکتهی دوم اینکه مترجم تلاش کرد در پانویس به خواننده بگوید شرقشناسان و ویگیها چه کسانی هستند. مترجم مینویسد: «شرقشناسان عموماً نگاه ترحمآمیزی از بالا به پایین به جوامع شرقی داشتند»؛ اما نمیتوان شرقشناسان را با یک چوب برانیم، شرقشناسان دیدگاههای متفاوتی دارند. همین او که متی میگوید، او از نوع انگلیسیاش است، یعنی با نوع آمریکای و آلمانی فرق میکند. در مورد ویگیها مینویسد: «جناح اصلاحطلب در پارلمان بریتانیا بودند که حزب لیبرال را تأسیس کردند، در مقابل توریهای که حزب محافظهکار را تأسیس کردند.» این متن هیچ کمکی به ما در فهم روش تاریخنگارانهی لاکهارت نمیکند، اما اگر بزرگواری میکردند و کمی بیشتر راجع به رویکرد تاریخنگارانهی ویگیها به ما اطلاعات میدادند بهتر بود؛ مثلاً میگفتند در تفسیر ویگی از تاریخ در سلسله حوادث، خط نابریده و ممتدی از پیشرفت علیه نیروهای ارتجاعی ملاحظه میشود و وضعیت امروز حاصل طبیعی و ناگزیر گذشته است.
مورد دیگر این است که ایشان در معادلسازی سالهای میلادی و هجری اشتباهاتی دارند، البته ایشان خودشان توضیح دادند که این معادلسازیها تقریبی است، اما باید توجه داشت در تاریخ حتی یک روز تفاوت هم اهمیت دارد. از دیگر مواردی که آقای افشار در کتاب زحمت کشیدند و انجام دادند این بود که متی گاه برخی چیزها را اشتباه نوشته است؛ مثلاً شعری را اشتباه آورده و آقای افشار آن را اصلاح کردند و یا مثلاً متی در جایی به جای طاووس، طاووش آورده و آقای افشار اصلاح کردند. این موارد زیاد است بهتر بود که آقای افشار عنوان میکردند که این تغییرات را اعمال کردند.
از ایراداتی که به متی وارد است این است که وارد حوزههایی میشود که اصلاً به موضوع تحقیق او ربط ندارد، به همین دلیل اطناب زیاد کرده است و این برای یک محقق دانشگاهی بسیار خطاست. متی اشتباهاتی در متن دارد که ناشی از بدفهمی او از فرهنگ ایران است. متی از قول فریر نقل میکند که مردم به جای آفرین واژهی شاباس (که در اصل شاباش است) به کار میبردند، تصور او بر این بود که شاباس همان شاهعباس است؛ ما نباید از ذهنیت خود استفاده کنیم برای مفاهیمی که مردم به کار میبرند. متی همچنین از شاهد مثالهایی استفاده میکند که چندان اعتبار ندارد و از این بابت قابل نقد هستند.
از ایرادات دیگر رودی متی تکرار است؛ نویسنده کافی است تنها یک بار علل نوشتن کتاب را بیان کند، لازم نیست هدف، روش و انگیزه در جاهای مختلف بیان شود. خطای بزرگی که او مرتکب شد اینکه از سال ۱۶۲۹ تا سال ۱۷۲۲ بهعنوان دورانی که ایران در بحران است (از مرگ شاهعباس اول تا سقوط صفویه)؛ اما صفویه که با سقوط اصفهان سقوط نکرد، ۱۳ سال بعد صفویه سقوط کرد و این را تکرار میکند که صفویه ۲۲۱ سال حکومت کرد؛ این خطای بزرگی است برای یک مورخ.
نظر شما